مــــــــــــن
زندگی رو با تــــــــــــو فهمیدم ...
عشــــــــــــق رو با تــــــــــــو تجربه کردم ...
طعــــــــــــم خوشبختی رو با تــــــــــــو چشیدم ...
مــــــــــــن دنیا رو از دریچه نگاه تــــــــــــو دیدم ...
مــــــــــــن حتی خودم رو با تــــــــــــو شناختم ...
مــــــــــــن بی تو هیچ بودم و با تــــــــــــو به اوج رسیدم ...
تــــــــــــو برای من ...
یک ضمیر نیست !
یک شخص نیست !
تــــــــــــو برای من تمام هستیمه ...
تــــــــــــو برای من همه دنیامه ...
دنیای منی تــــــــــــو
[ یکشنبه 92/6/10 ] [ 8:1 عصر ] [ سعیده ]
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری ...
خنده هایم برای توست ...
با تو بودن مرا شاد می کند و بی تو بودن مرا گریان ...
تو با من هستی حتی آن هنگام که در کنارم نیستی ...
تو با منی چون در قلب منی قلبم را با دنیا عوض نمی کنم ...
چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم ...
تو که سبزی مانند بهار استواری مانند کوه لطیفی مانند
گل روانی همچون دریا ...
[ پنج شنبه 92/6/7 ] [ 9:8 عصر ] [ سعیده ]
باهام دعوا کن
باهام قهر کن
حرصم و در بیار
بهـــونه بگیـــر
خرم کن
تازه اجازه داری اشکمو بعضی وقت ها در بیاری
امــــــا ...
حق نداری هیچـــوقت بـــری ...
هیچــــــوقت ...
[ شنبه 92/5/26 ] [ 2:6 عصر ] [ سعیده ]
هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….
دنیای زیبایی که درون آنم
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست
اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من…
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش
نه اینکه فردا بیاید و بیخیال ما باش….
گفته بودم که با تو نفس میگیرم
گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت
اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من…
[ جمعه 92/5/11 ] [ 5:50 عصر ] [ سعیده ]
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطرِ دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
[ جمعه 92/5/11 ] [ 12:29 عصر ] [ شایان ]
::